جمشید با فر و شکوه بسیار بر تخت نشست و بر همهی جهانیان پادشاه شد. دیو و مرغ و پری همه در فرمان او بودند و در کنار هم با آسایش میزیستند. وی هم شهریار بود و هم موبد . کار دین و دولت هردو را هرمزد بدست وی سپرد .
ادامه مطلب ...اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان
پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به
خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد
تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده
است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از
امتحان را برای او توضیح دهند.آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت
لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان
طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل
دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها
روز بعد بیایند و امتحان بدهند.
چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد
و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به
اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به
آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت
ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود:
« کدام لاستیک پنچر شده بود؟»
--